نزدیکی عجیب و غریب

ستاره زنی ۴۵ ساله است. همسر او در یک دعوای خیابانی کشته شد.

او به تازگی با حسام، مردی ۳۸ ساله آشنا شده است. حسام به ظاهر مردی خوش‌ برخورد است. او کار نمی‌کند و گاهی با واسطه‌گری پولی نصیبش می‌شود.

چند ماهی‌ست که حسام با ستاره و دو دخترش زندگی می‌کنند.

دایانا ۱۴ ساله و دیانا ۱۷ ساله است. حسام بدون این‌که در بزند یا اجازه بگیرد وارد اتاق‌شان می‌شود. وقتی آن‌ها مدرسه هستند در اتاق‌شان چرخ می‌زند و به همه چیز سرک می‌کشد.

چندی پیش وقتی دایانا از مدرسه آمد دید که حسام روی تختش خوابیده است.

وقتی دخترها از شوخی‌های بی‌مورد حسام به مادرشان می‌گویند او احساسات آن‌ها را نادیده می‌گیرد.

وقتی دیانا هم از نزدیکی عجیب و غریب و شوخی‌های بی‌جای حسام به مادرشان گفت، ستاره شروع کرد به گریه کردن و این‌که او همه‌ی عمرش بدبخت بوده و کسی به نیازهای او توجهی نکرده است. دخترها حسابی از حسام ترسیده‌ بودند و احساس درماندگی می‌کردند اما با این حال وقتی گریه‌های مادرشان را می‌بینند احساس گناه و شرم می‌کردند. دیانا با خودش فکر می‌کرد که نکند خواسته‌های او از مادرش زیادی‌ست.

یک روز که ستاره برای انجام کارهای اداری به خارج از شهر رفته بود و دیانا مدرسه بود، حسام بعد از حمام، لخت بیرون آمد و وارد اتاق دیانا شد.

خیلی از زنان به خاطر داشتن پارنتر بچه‌هایشان را قربانی می‌کنند.

امتیاز شما؟
تفکر روز

نظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

حمایت از ما

حمایت و دلگرمی شما، پشتوانه بسیار ارزشمندی برای تیم روان‌درمانی پویشی است. ما با حمایت شما ایستاده ایم. 

حمایت از ما