«پیش ازآن که او من را رد کند» بگذار«من او را رد کنم»

نقاشی زنی نشسته زانوی خود را در برگرفته سر بر آن دارد. از ایگون شیله.

تلاش آدمی برای اجتناب از هشیار شدن احساسات منفی، منجر به خاموش شدن تمایلات سازنده و خلاقانه اش می‌شود. فردی که در حضور دیگران مضطرب است، تمام انرژی خود را بیهوده برای دفاع به کار می‌گیرد و نمی‌تواند پتانسیل خود را در مسیردرست یه حرکت درآورد و فعالیتی کم‌تر از ظرفیت خود نشان می‌دهد.

از منظر روان‌کاوانه، اجتناب از احساسات منفی می‌تواند به طور قابل توجهی بر خلاقیت و احساس گناه فرد تأثیر بگذارد. فروید باور داشت، ناهشیار نقش اصلی در شکل دادن به رفتار انسان ایفا می‌کند و احساسات سرکوب شده می‌توانند به روش های عجیب و غریبی ظاهر شوند و اغلب مانع کار خلاقانه شوند. هنگامی که افراد احساسات منفی مانند خشم، غم یا ترس را بازنشانی می‌کنند، ممکن است ناخواسته انگیزه‌های خلاقانه خود را خفه کنند. این سرکوب مانعی برای دسترسی به لایه‌های عمیق‌تر روان که در آن خلاقیت وجود دارد ایجاد می‌کند، چرا که ذهن ناهشیار همچنان مشغول مدیریت احساسات سرکوب‌شده است.

علاوه بر این، اجتناب از احساسات منفی می‌تواند منجر به یک حالت رکود روانی شود که در آن افراد از خود واقعی خود جدا می‌شوند. در دیدگاه روانکاوی، خلاقیت از ادغام افکار، احساسات و تجربیات متضاد ناشی می‌شود. با اجتناب از احساسات منفی، افراد ظرفیت خود را برای درگیر شدن با پیچیدگی‌های تجربیات انسانی محدود می‌کنند و در نتیجه فرآیند خلاقیت را خراب می‌کنند. به طور خاص، احساس گناه می‌تواند به عنوان یک مانع قدرتمند در برابر خلاقیت عمل کند، زیرا ممکن است افراد به دلیل قصورات یا تعارضات اخلاقی درک شده احساس کنند لیاقت یا بی‌لیاقتی برای پیگیری تلاش‌های خلاقانه خود را ندارند.

چنین وضعیت ممکن است مانع از پذیرش مسئولیت خود شود و فرد به عبارت دیگر، فرآیندی که با سرپوش گذاشتن بر احساسات منفی، در برابر والدین در کودکی آغاز شده بود را، منجر به از خودبیگانگی تدریجی خویش و در نهایت احساس گناه از «خودِ واقعی بودن» کند. این احساس که؛ «گناه وجودی» نامیده می‌شود، ناشی از ناتوانی در تحقق یک زندگی معنادار است. در واقع، همه ما در دوران کودکی‌مان اشتباهاتی داریم. با این حال، اگر آدمی در محیطی رشد کند که بتواند احساسات را صادقانه تجربه کند، می‌تواند یاد بگیرد که احساسات منفی خود را آشکارا و همچنین احساسات مثبت خود را تجربه کند. بنابراین از خود دور نخواهد شد.

احساس گناه از تعارضات حل نشده بین اید، ایگو، سوپرایگو – سه مولفۀ مدل ساختاری ذهنِ ناشی می‌شود. هنگامی که افراد احساسات منفی را سرکوب یا انکار می کنند، ممکن است احساس گناه را به عنوان نوعی تنبیه درونی برای شکست ها یا کاستی‌های درک شده خود تجربه کنند. این احساس گناه می تواند به صورت شک و تردید از خود، انتقاد از خود یا احساس بی کفایتی ظاهر شود که همه این‌ها اعتماد به نفس و پتانسیل خلاقیت فرد را تضعیف می‌کند. با پرداختن به احساسات منفی و پردازش آنها، افراد می‌توانند شروع به کاهش احساس گناه کنند و رابطه‌ای دلسوزانه و پذیرنده‌تر با خود ایجاد کنند.

اگر آدم‌ها می‌دانستند که احساسات منفی «جهانی» هستند و اضطرابِ «طرد شدن» را، همه تجربه می‌کنند، آن‌قدر آن‌ها راپنهان نمی‌کردند و احساس گناه بی‌مورد نداشتند. با این حال، بیش‌تر آدم‌ها فکر می‌کنند که؛ تنها آن‌ها هستند که چنین احساساتی را تجربه می‌کنند. آن‌قدر که گاهی دو نفری که تازه با هم آشنا شده‌اند به دلیل ترسِ از طرد شدن نمی‌توانند به هم نزدیک شوند. هر یک فکر می‌کند که دیگری او را نمی‌پذیرد و به همین دلیل نمی‌توانند رابطه‌ای را که واقعاً می‌تواند برقرار شود را آغاز کنند.

توانایی دوست داشتن آدم‌ها مستلزم ایجاد روش‌هایی برای کنار آمدن با آن‌هاست. منظور از این؛ روش‌های دفاعی نیست، که بتوان با آن‌ها به گونه‌ای پیش رفت که گویی دیگران دشمنان ما هستند! بلکه این است که بتوانیم شجاعت زندگی صادقانه و آزادانه خود را داشته باشیم. احساسات پنهان مانع رسیدن آدم‌ها به ما و ما به آن‌ها می‌شود. به این خاطر که آن‌ها «بخش‌هایی» از ما را که بروز داده‌ایم پذیرفته‌اند، و نه «خود واقعی» ما را. از آن‌جایی که این خود واقعی ما نیست که در نهایت پذیرفته می‌شود، نمی‌توانیم خودمان احساس کنیم که پذیرفته شده‌ایم.

درمان روان‌کاوانه فضایی را برای افراد فراهم می‌کند تا تعارضات ناهشیار خود، از جمله احساسات واپس رانده و احساس گناه حل‌نشده، را بررسی کنند. از طریق روش‌هایی مثل تداعی آزاد، تحلیل رویا، و اشکال مختلف انتقال، افراد می‌توانند بینشی در مورد پویایی‌های روان‌شناختی اساسی که خلاقیت آنها را زایل می‌کند، به دست آورند. با هشیار شدن این فرآیندهای ناهشیار، افراد می‌توانند مکانیسم های مقابله‌ای سالم‌تری را برای کنار آمدن با احساسات منفی و ایجاد ظرفیت بهتر ایجاد کنند.

در نتیجه، اجتناب از احساسات منفی و احساس گناه حل نشده می‌تواند خلاقیت را ازچشم انداز روان‌کاوانه مختل کند. با بررسی و پردازش این احساسات در فرایند درمان، افراد می‌توانند بر موانع درونی غلبه کنند و روابط و تفکر اصیل‌تر و کامل‌تری را با خود و دیگران پرورش دهند.

درمان روانکاوی چارچوب ارزشمندی را برای بررسی تأثیر متقابل پیچیده بین احساسات، خلاقیت و احساس گناه ارائه می‌دهد که در نهایت می‌تواند فردیت شخصی و خویشتنی واقعی را سبب شود.

4.3/5 - (6 امتیاز)
تفکر روز

نویسنده: مجله روان‌درمانی پویشی

نظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

حمایت از ما

حمایت و دلگرمی شما، پشتوانه بسیار ارزشمندی برای تیم روان‌درمانی پویشی است. ما با حمایت شما ایستاده ایم. 

حمایت از ما