درک مرزها : همانندسازی فرافکنانه چیست؟

دستکش های بوکس در شیشه های حبوبابت

وقتی مرزهای خود را از دست می‌دهید چه باید بکنید.

در موقعیت‌های ناراحت‌کننده با دیگران، گاهی اوقات مشکل است که بدانیم ناراحتی از کجا ناشی می‌شود – ما یا آنها.

کیست که تجربه برخورد با فردی که از او وحشت داشته را، نداشته است؟ من در مورد شخصی که آشکارا توهین می کند و عصبانی هست صحبت نمی کنم. من به نوعی از ارتباط اشاره می کنم که ممکن است مشکل یا تعارض آشکاری وجود نداشته باشد، اما آدم احساس ناراحتی می‌کند. ما نمی‌توانیم انگشت خود را روی علت بگذاریم، و این موضوع را بیش از پیش ناخوشایند می‌کند. ممکن است مانند خودِ همیشگی‌مان رفتار نکنیم. یافتن راهی سازنده برای برون رفت از این موقعیت های ناخوشایند، اگر نگوییم غیرممکن، دشوار به نظر می‌رسد. روان‌کاوی مفاهیم متعددی برای توصیف این تردید‌ها دارد. یکی از آنها “همانندسازی فرافکنانه” نام دارد.

همانند‌سازی فرافکنانه اولین بار توسط روان‌کاو ملانی کلاین توصیف شد. ببینیم چجوری کار می‌کنه: شخص A احساسی دارد که ترجیح می‌دهد از آن اجتناب کند، و بنابراین آن را ناهشیار به شخص B فرافکنی می‌کند. بسیاری اوقات فرافکنی با شکست مواجه می‌شود، زیرا شخص دیگر از “پذیرش” فرافکنی خودداری می‌کند. با این حال، در برخی موارد، شخص B هم‌صدا می شود یا به نحوی با فرافکنی شخص A همذات پنداری می‌کند و در نهایت به گونه ای عمل یا احساس می کند که هم فرافکنی شخص A و هم احساسات شخص B را ترکیب می کند. و سپس ما همانند سازی فرافکنانه را داریم.

یک مثال

والری یک مربی خصوصی موفق است که عاشق کارش است. او به افراد بی‌شماری کمک کرده است تا به تناسب اندام مورد نظرشان دست یابند. مشتری جدید او، تام، می خواهد وزن کم کند و قدرت بدنی خود را افزایش دهد.

 پس از اولین ملاقات آنها، تام چندین پیام برای والری فرستاد. او به آنها پاسخ داد، اما کمی از محتاج بودن او لب ریز شده بود. در جلسه دوم، تام عبوس به نظر می رسید. او همچنین هیچ یک از تغییرات پیشنهادی او را انجام نداده بود.

والری عدم اشتیاق تام را خسته کننده می دید. او همچنین گرایش به این داشت که در صورت عدم بهبودی مراجعینش، خود را سرزنش کند، و از خود می‌پرسید که آیا کار اشتباهی انجام می‌دهد. در جلسه دوم ، او احساس ناخوشایندی را تجربه کرد، و می خواست جلسه تمام شود. سعی کرد این احساس را نادیده بگیرد و تام را تشویق کرد تا به کار خوب خود ادامه دهد.

 بعدتر یک متن طولانی از تام دریافت کرد که می‌گفت او احساس نمی‌کند که جلسات به او کمک کند، چون احساس می‌کند والری «فقط با من مثل فیش حقوقی رفتارمی‌کند» و اینکه بهتره با شخص دیگری کار کند. والری این سوال را مطرح کرد که آیا به مشتریان خود مانند یک فیش حقوقی نگاه می‌کند یا خیر – احساسات و افکاری که معمولاً با سایر شاگردانش نداشت. او احساس سردرگمی می‌کرد –مطمئن نبود که مشکل از تام است یا رفتار خودش.

آیا این می تواند یک موردهمانندسازی فرافکنانه باشد؟ بیایید مراحل را طی کنیم.

مرحله اول: احساسات را نام گذاری کنیم

والری به درمانگر خود گفت: «احساس می‌کنم که نمی‌توانم هیچ کاری را درست انجام دهم.» این مرحله یک است. با این حال، اغلب ما به احساسات ناراحت کننده که در حال وقوع هستند توجه نمی کنیم. به جای اینکه متوجه شویم مضطرب یا ناامید هستیم، ممکن است با مشتری بعدی عصبانی شویم یا «بی دلیل» احساس کنیم گاهی( دل پیچه یا دل درد) در شکم یا گردن درد داریم. اگر احساس بدی دارید، توقف کنید و تآمل کنید.

مرحله دوم: احساسات را بپذیرید و خودتان را قضاوت نکنید

به خود این آزادی را بدهید که احساسات خود را داشته باشید، هر چه که ممکن است باشد. این می‌تواند دشوارباشد، به خصوص اگراحساسی با دیدگاهی که دوست دارید خودتان را ببینید، مطابقت نداشته باشد. به عنوان مثال، افرادی که برای کمک به دیگران انگیزه دارند، به این کار خود افتخار می کنند.

 اگر چنین شخصی هنگام تلاش برای کمک به کسی تجربه منفی داشته باشد، ممکن است این احساسات بد را انکار کند یا از خود دور کند. والری به خاطر لذت نبردن از وقت با شاگرد خود احساس بدی داشت. او فکر کرد: «یک مربی واقعاً فداکار نباید چنین احساسی داشته باشد. درمانگر او گفت که والری برای داشتن این احساس که نمی‌خواهد به تام کمک کند، آدم بدی نیست. هنگامی که او از قضاوت کردن خود دست کشید، توانست تجربه خود را درک کند و بهتر بفهمد که تام احساس بی کفایتی خود را به او منتقل می کند.

مرحله سوم: احساسات اطلاعات هستند

وقتی احساسات خود را نامگذاری کردید و از قضاوت کردن خود دست کشیدید، می توانید بپرسید: “این احساس به من چه می گوید؟” به زبان ساده، این احساس از تعامل بین شما و طرف مقابل پدیدار می شود. این شامل اطلاعاتی در مورد شما، و همچنین در مورد شخص دیگر است. این داده ها ارزشمند است.

والری از این احساس که هیچ کاری را درست انجام نمی دهد عقب نشینی کرد و سپس متوجه چیز قدرتمندی شد. آنچه او در مورد خودش احساس می کرد در واقع بازتاب احساس شاگردش نسبت به خودش بود: نامطلوب، ناامید و مردد به انگیزه های خود. موردی از همانند سازی فرافکنانه. به محض اینکه والری احساسات خود را شناسایی کرد و پذیرفت و داده ها را در نظر گرفت، دیگر احساس ناراحتی و حالت تدافعی نداشت. سپس او توانست تام را بهتر درک کند و به روشی که او نیاز داشت کمک کند، اما نمی‌توانست مستقیماً ارتباط برقرار کند یا درخواست کند.

 والری به تام پیام داد تا جلسه ای ترتیب دهد. او کمی بیشتر در مورد او یاد گرفت و متوجه شد که او فقط نمی خواهد ۱۰پوند وزن کم کند و توان عضلات خود را افزایش دهد. اوهمچنین نسبت به ظاهر خود احساس ناراحتی می‌کرد. چیزی که تام واقعاً می خواست،، این بود که درسر قرار‌های دوست یابی احساس جذابیت و اعتماد به نفس داشته باشد اما نمی توانست یا نمی دانست چگونه بگوید.وقتی والری این را فهمید، و تام احساس کرد که درک می‌شود، می‌توانست از توصیه‌های او پیروی کند، بدون اینکه نیازی به ابراز ناهشیارعزت نفس منفی خود از طریق همانند سازی فرافکن داشته باشد.

به طور خلاصه، وقتی متوجه شدید که مکرراً در مذاکره در مورد یک موقعیت بین فردی ناآرام و ناموفق هستید، یک قدم به عقب بردارید و به این فکر کنید که این احساس از کجا می آید. ممکن است لزوما فقط مربوط به شما نباشد.

جان کی برتون، استادیار روانپزشکی بالینی در گروه روانپزشکی و مرکز آموزش و تحقیقات روانکاوی در دانشگاه کلمبیا است. او خالق پادکست The Psychonaut Show است و یک مطب خصوصی در منهتن دارد.

 

4.4/5 - (7 امتیاز)
تفکر روز

نویسنده: جان برتون

ترجمه: هلن لشکری

منابع: https://www.psychologytoday.com/us/blog/psychoanalysis-unplugged/202106/ understanding-boundaries-what-is-projective-identification

نظرات شما

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

حمایت از ما

حمایت و دلگرمی شما، پشتوانه بسیار ارزشمندی برای تیم روان‌درمانی پویشی است. ما با حمایت شما ایستاده ایم. 

حمایت از ما