گیسو خیلی دوست داشت مانند برادرانش دوچرخه داشته باشد، اما هرگز این آرزو محقق نشد.
مادرش یا خانه نبود یا وقتی بود هنگامِ عصبانیتِ زیاد او را نیشگون میگرفت.
خواهر بزرگتر گیسو مانند مادر پرخاشگر بود. در غیاب مادر خواهرش وظایفِ خانه را انجام میداد، گیسو نیز مجبور به انجامدادن کارهای خانه بود.این زمانی بود که گیسو تنها پنج یا شش سال داشت.
گیسو وقتی با شایان دوست شد نوزده ساله بود. شایان معتاد به شیشه بود اما یک سال پس از دوستی با گیسو، مواد را ترک کرد.
گیسو چندین بار متوجه ارتباط شایان با دخترها و پسرهای دیگر شده بود. با اینکه در ابتدا بسیار برآشفته میشد اما بعدا دوباره به رابطه برمیگشت و تلاش در جهت حفظ رابطهاش میکرد.
وقتی از او و تقلاهایش برای حفظ این رابطه پرسیدم، میدانید چه گفت؟
از اُمید! او امید دارد که شایان تغییر کند و حالِ رابطهشان خوب شود.
گیسو دچارِ “امیدِ بیمارگون” است!
دختربچهای که مادری سوءاستفادهگر دارد( عصبی، سرزنشگر) مجبور است به مادر بچسبد و خود را با امید به تغییر مادر آرام کند.
ترس زیاد دختربچه از مادر و همچنین نیازش به او و رابطه با او موجب میشود که تلاشش را برای حفظ این دلبستگی انجام دهد. پس او نسبت به خیانتهای مادرش کور میشود.